English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (539 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
water dog U سگ تربیت شده برای اوردن مرغ ابی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
espalier U چوب بندی برای تربیت نهال میوه
coach dog U یکجورسگ که برای رفتن دنبال درشکه تربیت میکنند
halterbreak U کره اسب را برای پرش ازروی کمند تربیت کردن
gather shot U ضربه برای نزدیک اوردن 2گوی برای کسب امتیازهای پی درپی باکارامبول
to give reasons for a thing U دلیل برای چیزی اوردن
to make a study of something U برای بدست اوردن چیزی کوشیدن
to pick on U برای کارهای دشواربرگزیدن بستوه اوردن
well-bred U با تربیت تربیت شده
hawking U شکارباباز سرفه برای بیرون اوردن خلط
land hunger U از برای بدست اوردن یاملک حرص ملاکی
cupidity U حرص واز برای بدست اوردن مال
hemostat U اسباب یا دارویی برای بند اوردن خونریزی
to have a bone to pick U بهانه یا دلیل برای دعوایااستیضاح بدست اوردن
pickup U انداختن چوب و نخ بعقب برای بیرون اوردن ماهی از اب
horizontal clock system U طریقه هواسنجی برای به دست اوردن جهت باد
to take out a patent U حق ثبت شده برای استفاده ازاختراعی بدست اوردن
windlasses U ماشین هایی که برای کشیدن یا بالا اوردن اب بکار میرود
windlass U ماشین هایی که برای کشیدن یا بالا اوردن اب بکار میرود
poke check U فشار اوردن به گوی با چوب برای دور کردن ان از حریف
mezereum U پوست ماذریون که در داروسازی برای اوردن خوی و پیشاب میدهند
warping U پیچاندن بالها بصورت متقارن برای بدست اوردن پایداری عرضی و قابل کنترل
cruise control U کنترل عملکرد موتور برای بدست اوردن بیشترین راندمان قدرت و مصرف سوخت
austempering U تغییرات فیزیکی که در دمای ثابت برای بدست اوردن باینات از استنیت انجام می گیرد
foreground processing U اجرای خودکار برنامههای کامپیوتر که برای به انحصاردر اوردن امکانات کامپیوترطراحی شده اند
governmentalize U تحت کنترل حکومت در اوردن بصورت دولتی در اوردن
to press against any thing U بر چیزی فشار اوردن بچیزی زور اوردن
jargonize U بزبان غیر مصطلح یا امیخته در اوردن یا ترجمه کردن بقالب اصطلاحات خاص علمی یافنی مخصوص در اوردن
grasped U بچنگ اوردن گیر اوردن
grasps U بچنگ اوردن گیر اوردن
grasp U بچنگ اوردن گیر اوردن
housekeeping U عملیات کامپیوتری که مستقیما" کمکی برای بدست اوردن نتایج مطلوب نمیکنداما قسمت ضروری یک برنامه مانند راه اندازی مقدمه چینی و عملیات پاکسازی است خانه داری
well bred U با تربیت
ill mannered U بی تربیت
ill bred U بی تربیت
education U تربیت
gross U بی تربیت
bearish U بی تربیت
pedagogy U تربیت
chuff U بی تربیت
churl U بی تربیت
gentry U تربیت
uncivil U بی تربیت
uncivilly U بی تربیت
barbarous U بی تربیت
cultivation U تربیت
grosser U بی تربیت
grossed U بی تربیت
nurturing U تربیت
ill-bred U بی تربیت
mannerless U بی تربیت
genteelness U تربیت
grosses U بی تربیت
grossest U بی تربیت
gentlest U با تربیت
gentler U با تربیت
gentle U با تربیت
upbringing U تربیت
gentrice U تربیت
nurture U تربیت
nurtured U تربیت
nurtures U تربیت
grossing U بی تربیت
half bred U بی تربیت
unpolished U بی تربیت
unmannerly U بی تربیت
mannerliness U تربیت
impolite U بی تربیت
caddish U بی تربیت
low bred U بی تربیت
lowbred U بی تربیت
randy U بی تربیت
blowzed U بی تربیت
manner U تربیت
true bred U با تربیت
good breeding U تربیت
train U تربیت کردن
trains U تربیت کردن
trained U تربیت کردن
educates U تربیت کردن
abetting U تربیت کردن
rudesby U ادم بی تربیت
reared U تربیت کردن
to bring up U تربیت کردن
an a woman U زن تربیت شده
school U تربیت اسب
schools U تربیت اسب
educate U تربیت کردن
abetted U تربیت کردن
carl U ادم بی تربیت
rear U تربیت کردن
teach U تربیت کردن
instruct U تربیت کردن
give lessons U تربیت کردن
educate U تربیت کردن
genteely U از روی تربیت
steerage U اداره تربیت
educative U تربیت امیز
train [teach] U تربیت کردن
undisiplined U تربیت نشده
educating U تربیت کردن
reeducation U تربیت مجدد
accomplished U تربیت شده
hoyden U روستایی بی تربیت
schooling U تربیت اسب
trainable U تربیت پذیر
abets U تربیت کردن
abet U تربیت کردن
rearing U تربیت کردن
physical education U تربیت بدنی
rears U تربیت کردن
teacher training U تربیت معلم
made U تربیت شده
boors U ادم بی تربیت
education U تعلیم و تربیت
boor U ادم بی تربیت
fish culture U تربیت ماهی
cultured U تربیت شده
cad U ادم بی تربیت
genteel U تربیت شده
cads U ادم بی تربیت
housebroken U حیوان تربیت شده
culture of bees U پرورش یا تربیت زنبور
ineducable U غیر قابل تربیت
computer based training U تربیت مبتنی بر کامپیوتر
motor education U تعلیم و تربیت حرکتی
manege U محل تربیت اسب
zootechnical U وابسته به فن تربیت حیوانات
schools U تادیب یا تربیت کردن
disciplinary U تادیبی وابسته به تربیت
school U تادیب یا تربیت کردن
correctional institution U کانون اصلاح و تربیت
underbred U نااصل زاده بی تربیت
aviculture U تربیت مرغ مرغداری
educationally U از راه تعلیم و تربیت
terrtorialize U محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
gentry U مردمان محترم و با تربیت اصالت
reclaim animal U حیوانات وحشی تربیت شده
ill bred U غیر متمدن بد تربیت شده
highbred U دارای تربیت یانجابت خانوادگی
civility U نجابت ورفتار خوب تربیت
carle U شخص پست ادم بی تربیت
wcce U کنفرانس جهانی کامپیوترها در تعلیم و تربیت
manege U مانژ میدان تربیت اسب یاسوارکاری
zootechny U روش تربیت و رام کردن جانوران
thorough paced U بهمه جور قدم تربیت شده
trainable mentally retarded U عقب مانده ذهنی تربیت پذیر
zootechnics U روش تربیت ورام کردن جانوران
the churach built him up U کلیسا اورا تربیت یا تهذیب اخلاق کرد
falconry U تربیت و شکار با قوش وشاهین و باز و عقاب
espalir U چوب بندی جهت تربیت نهال میوه
zootechnician U کارشناس تربیت حیوانات ویژه گر اهلی کردن جانوران
dressage U حرکات زیبا و شیرین کاری اسبهای تربیت شده
kiosk U فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosks U فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
probation U کاراموزی به سر بردن محکومین جوان در مراکز اموزش مخصوص کانون اصلاح و تربیت
badminton U بازی انفرادی یا دو نفره در زمین به طول 04/31 متر و عرض 01/6متر برای دونفره و 81/5متر در 01/6 متر برای انفرادی و شامل سه گیم وهر گیم 51 امتیاز برای مردان و 11 امتیاز برای زنان
Beginner's All Purpose Symbolic Instruction Code U زبان برنامه سازی مط ح بالا برای توسعه برنامه به صورت محاورهای برای ایجاد یک مقدمه ساده برای برنامه نویسی کامپیوتری
plug compatible U دستگاه جانبی که نیازمند هیچ گونه تغییر رابط برای اتصال مستقیم به سیستم کامپیوتری یک سازنده دیگر نمیباشدهمساز برای اتصال سازگاری برای اتصال
reeducate U دوباره تربیت و هدایت کردن دوباره اموزش دادن
microsoft U بزرگترین طراحی و ناشر نرم افزار برای PC و Macintosh. ماکروسافت سیستم عامل را برای IBM PC سافت و پس برای ماکروسافت با مجموعهای از نرم افزارهای کاربردی
undisciplined U تربیت نشده تادیب نشده بی انتظام
drives U چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
drive U چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
strategy U طرح نقشه برای جنگ یا علم طراحی نقشه برای جنگ یاطرح نقشه برای نقل وانتقالات جنگی
strategies U طرح نقشه برای جنگ یا علم طراحی نقشه برای جنگ یاطرح نقشه برای نقل وانتقالات جنگی
IrDA U روش استاندارد برای انتقال اطلاعات از طریق اشعه نوری . برای انتقال اطلاعات در کامپیوترهای قابل حمل یا PDA به یک چاپگر یا صفحه تصویر. برای این منظور کامپیوتر و چاپگر باید پورت IrDA داشته باشند
infra red link U روش استاندارد برای ارسال اطلاعات از اشعه نوری . که اغلب برای انتقال اطلاعات از کامپیوتر متحرک یا چاپگر یا صفحه نمایش به کار می رود. برای استفاده از ین خصوصیت کامپیوتر یا چاپگر باید پورت IrDA داشته باشد
trainable U تربیت شدنی قطار شدنی
educable U تربیت پذیر تعلیم پذیر
educatable U تربیت پذیر تعلیم پذیر
breed U تولید کردن تربیت کردن
breeds U تولید کردن تربیت کردن
narratives U یادداشتها یا دستورات اضافی برای کمک به کاربر برای اجرای سیستم
c U استفاده از کامپیوتر برای کمک به دانش آموزان برای یادگیری یک موضوع
narrative U یادداشتها یا دستورات اضافی برای کمک به کاربر برای اجرای سیستم
recall U برگرداندن متن یا فایل از محل برای ذخیره سازی برای ویرایش
recalled U برگرداندن متن یا فایل از محل برای ذخیره سازی برای ویرایش
recalls U برگرداندن متن یا فایل از محل برای ذخیره سازی برای ویرایش
Ackerman's function U تابع بازگشتی برای بررسی توانایی کامپیوتر برای اجرای بازگشت
revenue tax U مالیاتی که برای افزایش درامد کشور است نه برای تاثیردربازرگانی
permanent U آنچه برای مدت طولانی یا برای همیشه باقی بماند
teacloths U رومیزی برای میز چای دستمال برای خشکاندن فنجانها
bins U محلی برای کاغذهایی که باید آماده برای چاپ شوند
iil U دستگاه کنترل برای برای تولیدات صنعتی و سیستمهای کامپیوتر
no show U مسافری که جا برای خودمحفوظ کرده ولی برای سفرحاضر نمیشود
teacloth U رومیزی برای میز چای دستمال برای خشکاندن فنجانها
bin U محلی برای کاغذهایی که باید آماده برای چاپ شوند
opens U سیستمی که چندین ایستگاه کاری آماده برای هر کس برای استفاده داشته باشد
scratched U حذف یاجابجایی محلی از حافظه برای ایجاد فضا برای داده دیگر
cat U استفاده از کامپیوتر برای بررسی یک ابزار یا برنامه برای یافتن خطاهای موجود
opened U سیستمی که چندین ایستگاه کاری آماده برای هر کس برای استفاده داشته باشد
cold test U ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
scratch U حذف یاجابجایی محلی از حافظه برای ایجاد فضا برای داده دیگر
personal U متصل یا وصل در سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه برای کاربر
double U استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
doubled U استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
scratches U حذف یاجابجایی محلی از حافظه برای ایجاد فضا برای داده دیگر
potatoes and point U سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
HTTP U دستوری که جستجوگر برای درخواست وب سرور اینترنت برای اطلاعات صفحه وب میدهد
cold thrust U ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
Recent search history Forum search
2New Format
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1Potential
1incentive
1affixation
1gorse melatonin
1if you have any question please ask us , we are here to help
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com